English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7734 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
water colour U ابرنگ
water colour U رنگاب
water colour U نقاشی ابرنگی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
colour of waste water U رنگ فاضلاب
Other Matches
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
a horse of another colour [different colour] U موضوع علیحده
colour U رنگ
colour U فام
colour U شماره بیتهای دادهای که به یک پیکسل نسبت داده می شوند تا رنگ آن را شرح دهند. یک بیت برای دو رنگ
colour U رنگزدن
colour U رنگامیزی
colour U ملون کردن
colour U رنگ کردن
colour U تغییر رنگ دادن
colour U بشره
colour U دو بیت برای چهار رنگ و هشت بیت برای ترکیبی از رنگهاست
colour U صفحه نمایشی که حروف و گرافیک ها را رنگی نشان میدهد
colour U سیستم نمایش رنگی ریز پردازندهای
off colour U کسل
off colour U بی حال
off-colour U کسل
colour U احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود
colour U امکانی در گرافیک یا برنامههای کاربردی DTP که به کاربر امکان میدهد رنگهای خاص با توجه به CMYK و RGB بسازد و سپس ناحیهای را با این رنگ پر کند
colour U شماره رنگهای مختلف که توسط پیکسل ها در صفحه نمایش قابل نمایش است که با توجه به تعداد بیتهای رنگی در هر پیکسل نمایش داده میشود
colour U چاپگری که میتواند کپیهای رنگی بگیرد. از قبیل -ink get رنگی -dot maxrix رنگی و -thermal transfer
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
colour U برنامههای گرافیکی برای ذخیره سازی محدوده رنگها در تصویر استفاده می کنند
colour U جدول شماره هایی که ویندوز
off-colour U بی حال
colour U میزان خالص بودن سیگنال رنگ
colour U کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
flesh colour U رنگ بشره
colour chart U نموداررنگ
colour bearer U پرچم دار
colour box U جعبه رنگ
rose colour U رنگ گلی
level colour U رنگ یکدست یا یکنواخت
dead colour U رنگ دست اول
dead colour U رنگ ضعیف
dust colour U خاکی
ground colour U رنگ زمینه
high colour U خجالت
false colour U رنگ مصنوعی
high colour U سرخی
flat colour U رنگ تخت
flat colour U رنگ نازک مستوی
local colour U نمایش جا و زبان و عادات محلی در اثار ادبی
flesh colour U رنگ بدنی
colour control U کنترلرنگ
colour display U نمایشرنگ
saturated colour U رنگهای روشن
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> U به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
There is no colour beyond black . <proverb> U بالاتر از سیاهى رنگى نیست .
colour scheme U چینشرنگیکمکان
colour-coded U کدگذاریاز طریقرنگ
primary colour U رنگهایاصلی-قرمز RedسبزGreen آبیBlue
achromatic colour U رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
false colour U فیلم رنگی مصنوعی
saturated colour U که روی ویدیو خوب نشان داده نمیشوندوممکن است باعث اختلال شوند یا روی صفحه پخش شوند
scheme of colour U رنگ بندی
colour filter U فیلتررنگ
scheme of colour U طرح رنگ
oil colour U رنگ روغنی
colour bar U تبعیضقائلشدنبر مبنایرنگپوست-نژادپرست
colour blind U کوررنگ
colour blindness U کوررنگی
colour supplement U مجلهرایگانو ضمیمهروزنامهدر بریتانیا
colour fast U دارایرنگثابت
adjective colour U زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
to change colour U تغییر رنگ دادن
to change colour U رنگ برنگ شدن
light source colour U رنگ منبع نور
colour television camera U صفحهرنگیدوربین
hair colour [British] U رنگ مو
colour selection filter U فیلترجداکنندهرنگ
bishop of the wrong colour U فیل بد رنگ شطرنج
colour hard copy device U اسباب نسخه چاپی رنگی
liquid crystal display colour pigmented U صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
water way U مسیل
water course U مجرای اب
f.water U عرق رازیانه
water down <idiom> U ضعیف شدن
to p something with water U اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water course U حق المجری
She let the water out . U آب را ول کرد
above water <adj.> U روی آب
of the first water U بهترین
to water U آب ریختن
first water U بالاترین مقام
on the water U در کشتی
to water U آب دادن
water U اب
water U ابگونه
water U پیشاب
mean water U میان اب
water still U دستگاه تقطیر اب
water way U راه ابی
water way U ابراهه
water U مایع
water course U حق الشرب
to water something U آب دادن [گیاه]
water U اب دادن
above water <adj.> U شناور
water آب
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
by water U از راه دریا
first water U درجه اول
by water U از راه رودخانه
by water U با کشتی
water jump U مانع ابی
to soften a water U سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water hardening U سختگردانی با اب
water hammer U ضربت قوچ
water hammer U ضربت قوج
water heater U فرف ابگرم کن
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket U صندوق اب
water jacket U ابدان
water heater U ابگرم کن
water hyacinth U وردالنیل
water hole U سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole U چاله اب
water hyacinth U سنبل ابی
water jump U چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water level U تراز اب
water level U سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
to drink water U اب خوردن
water pepper U فلفل ابی
water pipe U لوله اب
water pipe U تنبوشه
water pipe U لوله مخصوص لوله کشی اب
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water pollution U الودگی اب
water polo U بازی فوتبال ابی
water polo U واترپلو
the water was overknee U اب از زانو میگذشت
water polo U واترپولو
water polo U بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water pressure U فشار اب
water proof U دافع اب
water proof U رطوبت ناپذیر
to drink water U اب اشامیدن
water pepper U زنجبیل سگ
water level U سطح اب
water lily U نیلوفر ابی
water line U خط ابخور ناو
water logging U ابسیری
to sniff up water U اب رابه بینی کشیدن
water point U نقطه تقسیم اب
water loss U ابکاهی
water lowering U زهکشی
water melon U هندوانه
water meter U کنتور اب
water mill U اسیاب ابی
water mill U اسیاب
water moccasin U مار سمی ابزی جنوب امریکا
water nymph U حوری دریایی
water nymph U الهه دریایی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
water pump U پمپ اب
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
water car U ارابه اب فروشان
water car U ارابه اب پاش
water carriage U حمل از راه اب
water carrier U دلو
water circulation U گردش اب
voidance water U زیر اب
voidance water U منجلاب
water hazard U مانع ابی در مسیر گوی گلف
water coiour U ابرنگ
up to the middle in water U تا کمر در اب
undermining by water U اب رفتگی کف
undermining by water U اب شستگی
water container U فرف اب
water content U درصد رطوبت
water cooling U خنک کنندگی اب
water canteen U قمقمه
water boy U سقا
water bailiffs U مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance U بیلان اب
water bag U کیسه اب
water aspirator U خرطوم ابی
water bearer U دلو
water bearer U ساکب الماء
water bearer U ریزنده اب ابریز
water bed U تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed U تشک ابی
water bonded U اب بند شده
water boy U بچه سقا
waste water U فاضلاب
wade into the water U راه رفتن در اب
water cooling U خنک کردن بااب
water bailiff U میراب
water fast U پارچه شورنرو
water filter U صافی اب
water fowl U مرغ ابی
water damage U خسارت اب دیدگی
water buffalo U گاو میش اهلی شده اسیایی
water fowl U پرنده ابی
water front U جبهه رطوبتی
water gas U گاز اب
water gauge U اندازه اب نما
to splash into water U به اب زدن
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2لب آب
2لب آب
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
3بحران آب شیرین در خاورمیانه
1اب جمع شده در ماشین لبآسشوئی را چه می گویند
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1solar water splitting
0Also, at the latest 17. April we would need vehicle details (brand, type, colour, license plate and driver) in order for your to pass the MoI checkpoints on the way to the EU Compound.# Please let me
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com